جدول جو
جدول جو

معنی تازه کار - جستجوی لغت در جدول جو

تازه کار
مبتدی
تصویری از تازه کار
تصویر تازه کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تازه کار
کم تجربه
تصویری از تازه کار
تصویر تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تازه کار
کسی که تازه کاری را یاد گرفته، کم تجربه
تصویری از تازه کار
تصویر تازه کار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه کاری
تصویر تازه کاری
تازه کردن کاری نو سازی تجدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه چاپ
تصویر تازه چاپ
جدید الانتشار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاره کار
تصویر پاره کار
محبوب شوخ و شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه کار
تصویر برزه کار
برزکار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد بیریش امر، نوعی زرگری ساده و بی پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
نادم، توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزه کار
تصویر ستیزه کار
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
نو رسیده نو رس کسی که تازه ورود کرده باشد بتازگی آمده جدید الورود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه نگار
تصویر تازه نگار
محبوب نوجوان معشوق تازه نگار زیبا و جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه ساز
تصویر تازه ساز
نو ساز نو ساخته نو ساختمان: بنایی تازه ساز خانه ای تازه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه زور
تصویر تازه زور
تازه نفس، آنکه قوت بکمال داشته باشد بسیار قوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رای
تصویر تازه رای
تازه رای نو اندیش نو بوشا صاحب فکر نودارای اندیشه تازه و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
گل نو شکفته، نو بهار، زمین آرایش یافته از بهار مجدد، زیبا روی با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه کار
تصویر هرزه کار
کسی که کارهای بیهوده بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه چهر
تصویر تازه چهر
جوان خوش رو، شاد، خندان، شاداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه بهار
تصویر تازه بهار
بهار، نوبهار، بهار تازه رسیده، گل نوشکفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه کار
تصویر ریزه کار
نازک کار، کسی که نقش های ظریف به کار می برد، هنرمندی که چیزهای زیبا و ظریف بسازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباه کار
تصویر تباه کار
تباه کننده، نابود کننده، خراب کار، گناه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه وارد
تصویر تازه وارد
کسی که تازه به جایی وارد شده، کنایه از بی تجربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازش کار
تصویر سازش کار
آنکه با دیگری صلح و سازش کند، سازش کننده، سازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
کسی که از گناه پشیمان شود و از آن دست بردارد، توبه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
صنعتگری که کارهای ظریف انجام می دهد، آنکه اشیای ظریف می سازد، استاد بنّا که روکار ساختمان و کارهای سفیدکاری و گچ بری را انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامه کار
تصویر کامه کار
کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
کارنده لاله کشت کننده لاله: بکار زار بکاریز خون گشادن چشم بنفشه سمن آمیغ لاله کار تو باد، (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بنایی که بدیوار گچ مالد و سفید کاری و گچ بری کند مقابل سفت کار کلفت کار، نجاری که اشیا چوبین ظریف سازد از قبیل تخته نرد النگو کیف زنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه کار
تصویر هرزه کار
کسی که کارهای بیفایده کند: (بشعر گرددجاویدنام مردم نیک بشعردربنکوهندهرزه کاران را) (المعجم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه وارد
تصویر تازه وارد
((~. رِ))
غریب، ناشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه بهار
تصویر تازه بهار
((~. بَ))
گل نوشکفته، نوبهار، زمین آرایش یافته از بهار مجدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده کار
تصویر ساده کار
بی ریش، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند، مقابل سفت کار، کلفت کار، صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه ساز
تصویر تازه ساز
نوساز، نوساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره